سوم مهرماه یعنی چهارشنبه از ساعت 2/5 نیمه شب احساس کردم کمرم داره از پاهام جدا میشه یه کم تحمل کردم و به خودم پیچیدم اما واقعا تحملش سخت بود از تخت پاشدم رفتم تو هال چون نمیخواستم علیرضا رو بیدار کنم تا ساعت 5 صبح توی هال راه رفتم دیگه کلافه شده بودم علیرضا رو صدا کردم و رفتم زیر دوش آب گرم کلی دردم تسکین پیدا کرد..یه ساعتی تو حموم بودم ..ساعت 7 صبح کمی آروم شدم و یه ساعتی خوابیدم..ساعت 8 صبح به فاطمه زنگیدم و اون بعد از فرستادن امیرمهدی به مهد اومد دنبالم و با هم رفتیم خونه مامانم..از 4 شنبه راه رفتن هام رو زیاد کردم.. کمی از دردام خوابید اما کامل نه ترشحات خونی هم همچنان ادامه داشت..شب هم خیلی درد داشتم زنگ زدم به خانم نظافتی(ماما) و گفت ک...